ونسان ویلم ونگوگ¹عزیز؛
سلام!
مدتها بود که دلم میخواست برایت نامهای بنویسم و اکنون که در حال نوشتن این کلمات هستم، سر از پا نمیشناسم. باید اعتراف کنم که هیجانزده هستم و من در چنین وقتهایی بسیار ورّاج میشوم؛ پس اگر خسته یا بیحوصله هستی، توصیه میکنم که نامه را به درون پاکتش برگردانی و سر فرصت که احساس بهتری داشتی، به سراغ آن بیایی.
ونگوگ عزیز؛
شاید تو مرا نشناسی اما من تو را مانند گتسبی بزرگ²که بارها مطالعهاش کردهام، از برم. میدانم که از دورهٔ جوانیات دل خوشی نداشتی؛ میدانم که عاشق رنگ زرد و گل آفتابگردان بودی؛ در زندگی با شکستهای بسیاری مواجه شدی و دو چیز را میپرستیدی: «نقاشی و برادرت، تئو!».
آخ! چقدر دلم میخواست اینجا بودی؛ با یکدیگر دربارهٔی جادوی سبک امپرسیونیسم³بحث میکردیم؛ از کافههای شبانهٔ فرانسه و گلهای آفتاب گردان پرتره میکشیدیم؛ نقاشی میکردیم تا جایی که بمیریم(!) حتی اگر بدانیم که تابلوهایمان شاید هیچگاه دیده نشوند و در کنج خانه خاک بخورند!
این نامه را نوشتم تا به تو بگویم که نقاشیهایت فوقالعادهاند! آنها آدمیرا مسخ میکنند و اگر کمیبیشتر به آنها خیره شوی، میتوانی اجزای زندهٔ درون آن را ببینی. اگر کسی دربارهی تابلوهایت، نظری خلافِ این دیدگاه را گفت، به او توجّه نکن چون احتمالاً او درکی از هنر ندارد!
نگران نباش، ونگوگ عزیز.
در عمر کوتاه سی و هفت سالهات کسی زیبایی شبهای پر ستاره⁴، درختان سرو⁴و سیبزمینی خواران⁴را ندید اما اکنون نام تو زبانزد هنر دوستان جهان است و تابلوهایت بر در و دیوار موزهها و خانهها نصب شده است.
ونسان ونگوگ عزیز،
تو نقاشی را میپرستیدی؛ زبان رنگها را میشناختی؛ تمام داراییِ اندکت را خرج تهیهی ابزار نقاشی میکردی؛ برای هنر نقاشی ارزش قائل میشدی و شاید به همین دلیل است که در نیمکرهٔ راست مغزم ورطهی وسیعی را اشغال کردهای.
عذر میخواهم که نمیتوانم بیش از این برایت بنویسم. کتابهایم انتظارم را میکشند و باید بروم. آخر میدانی؟ من یک کنکوری هستم. البته شاید الان منظورم از کنکوری بودن را نفهمی! در نامهٔ بعدی برایت شرح خواهم داد.
به برادر دوستداشتنیات، تئو، سلام من را برسان و از طرف من بابت حمایتهای بیدریغی که از تو کرد، تشکر کن.
بدرود.
۲۶اُم اسفند ماه ۱۳۹۸
«دوستدار تو: قاصدک»
1- وَنسان ویلِم ونگوگ، نقاش حاذق هلندی است که در سبک امپرسیونیسم مهارت داشت. از ۲۷ سالگی به طور جدی قدم در وادی هنر نقاشی گذاشت و تا پایان عمر ۳۷ سالگی خود، ۱۶۰۰ اثر خلق کرد و در پایان، با خودکشی به زندگی خود پایان داد.
2-دومین رمان بزرگ قرن بیستم، اثرِ اسکات فیتز جرالد
3-سبکی از نقاشی که در آن عموماً از رنگهای روشن استفاده میشود و نقاش سعی میکند با ترکیب رنگها و ضربات شکسته و پی در پی قلمو، زاویهٔ نور را نمایش دهد. ترکیب رنگ در این سبک بدینگونه است که مثلا برای به کار بردن رنگ نارنجی، زرد و قرمز با هم ترکیب نمیشوند بلکه این دو رنگ در کنار هم در تابلو به گونهای به کار میروند که به بیننده حس رنگ نارنجی را القا کنند. (فکر کنم خیلی کامل توضیح دادم!)
4-نام چند اثرِ مشهور از ونسان ونگوگ
پ.ن: متشکرم از آقاگلبابت این چالش که سبب شد حرفهام رو به نقاش مورد علاقهام بگم. :)
البته این شخصیت غیر واقعی نیست! اما خب واسه زمانهای دور بوده دیگه... D:
دعوت میکنم از فیونای عزیزم که اونم یه نامه بنویسه.
پ.ن۲: این نامه، اول قرار بود برای فیتز ویلیام دارسی و الیزابت بنت(شخصیتهای رمان غرور و تعصب) نوشته بشه. اما نظرم عوض شد. احتمالا نامهی بعدی رو برای این دو نفر بنویسم!
پ.ن ۳: واسه نوشتن این نامه وقت زیادی گذاشتم. فکر کنم امروز برای جبران زمان از دست رفته و درسهای تلنبار شده، مجبورم تا دیر وقت بیدار بمونم! اما ارزشش رو داشت.